کسل و واخورده از خراش دادن این همه مانع در راه رابطه ، که انگار این روزها خیلی از من و تو قوی ترند، بیرون پنجره ی کثیف ماشین را نگاه می کنی و می گویی
!حوصله ام سر رفت! چقدر ما زیادیم
راستی حیران مانده ام هنوز؛ که چرا حجم بودنمان در آن لحظه آنقدر سنگین واضطراب آور شده بود، که آنطور، به یکباره، حس مشترک یک خستگی و تنهایی سه نفره را با دلخوری فریاد کشیدی
...
1 comment:
سنگینی تحمل ناپذیرهستی
ومیزکه فاصله ایست میان گیسوان من و دستهای این غریبه غمگین
Post a Comment